ستایش یا نکوهش تنهایی؟
ستایش یا نکوهش تنهایی.
تنهایی واژهای است که قابل شرح نیست بلکه باید آن را فهمید و درک کرد.
این روزها بیش از همیشه واژهی تنهایی را میشنوم و میبینم تنهاییهای مادرم را. روزگاری تمام امور خانه بر دوش مادرم بود. پدرم صبح زود از خانه بیرون میرفت و غروب بازمیگشت و فقط کسبِ روزی میکرد. مادرم در اوقات بیکاری برای اهل خانه با کامواهای رنگارنگ بلوز و شال و کلاه میبافت. در ضمن برای من و خواهرم پیراهنهای قشنگی میدوخت.
مادرم اینک زنی سالمند است و دیگر از آن همه جنبوجوش و شور و نشاط خبری نیست. او بعد از فراغت از امور خانه فیلمهای مورد علاقهاش را تماشا میکند و بعد به گفتوگوهای تلفنی میپردازد که بیشتر اوقات به مرور و تکرار گذشتههای دور بازمیگردد و به کمتر از یک ساعت هم رضایت نمیدهد.
گاهی اوقات مادرم و تنهاییهایش را درک نمیکنم. به همین خاطر میخواهم تنهایی را در آدمهای مختلف با شرایط مختلف بررسی کنم. هر چند که تنهایی مقولهی گستردهای است و باید از زوایای مختلف به آن نگریست.
رابطهی من با تنهایی.
از آنجایی که هنوز فرزندانم در خانه حضور دارند، من مادری بسیار پرمشغله هستم و فرصت اندکی برای رسیدگی به علاقهمندیهای خود دارم. برای من تنهاییِ با کیفیت، حکم کیمیا را دارد. در تنهایی به فعالیتهای هنری موردعلاقهام میپردازم، گاهی به موسیقی ملایمی گوش میدهم، یک فنجان چای مینوشم تا ذهن خود را آرام کنم و زمانی در سکوت و تنهایی به کارهایی میاندیشم که در طول روز انجام دادهام. بدین ترتیب با تجدید قوا و سرشار از انرژی دوباره به زندگی پر هیاهو بازمیگردم.
عباس کیارستمی در ستایش تنهایی میگوید: «من در تنهایی آدم بهتری هستم. همانطور که درخت در تنهایی درختتر است، آدم هم در تنهایی آدمتر است. تنهایی خیلی باشکوه است اگر بفهمید و درکش کنید. تنهایی همراه با تخیل به انسان امکان حضور در هر جایی را میدهد. در تنهایی میتوانید با هر آدمی گفتوگو کنید و هر جوابی از جانب او به خود بدهید. میتوانید تنها به قاضی بروید و خوشحال برگردید».
تنهایی برای یک هنرمند، نویسنده، نقاش، شاعر و… بسیار ضروری است تا بتواند با تمرکز، کارهای خلاقانهای انجام دهد اما باید بین تنهایی و بودن در اجتماع، تعادلی برقرار کند تا بتواند ایدهای برای کارهایش بیابد. هنرمندان نمیتوانند در انزوا رشد کنند.
ادوارد هاپر در نقاشی با رنگ روغن، آبرنگ، زغال و سیاهقلم مهارت بسیاری داشت و به تازگی استودیوی آبرومندی نیز در نیویورک اجاره کرده بود. همهچیز فراهم بود، اما یک مانع بزرگ راهش را سد میکرد: هاپر موضوعی برای نقاشی پیدا نمیکرد. میدانست که دلش میخواهد از چشماندازهای شهری نقاشی بکشد، اما از خیابانهای شلوغ یا ساختمانهای عظیم و تودۀ درحال جنبوجوش مردم که مضامین اصلیِ نقاشیهای شهریاند خوشش نمیآمد. دوستش والتر تیتل دربارۀ حال او در این سالها گفته است: «از دورههای طولانی سکون رنج میبرد … بیحالیای درمانناپذیر … گاهی روزها جلوی بوم نقاشیاش مینشست، با ناخشنودی بیپایان و حتی نمیتوانست دستش را بالا بیاورد تا این طلسم را بشکند».
هر چه پیشتر میرویم انسانها بیشتر از تنهایی استقبال میکنند اما تنهایی هم مانند هر چیز دیگر اگر از اعتدال خارج شود، تاثیرات مخربی بر روان آدمی و در نهایت بر جامعه خواهد گذاشت.
اما تنهایی اجباری یعنی آن چیزی که مادرم تجربه میکند تهدید بزرگی برای او و دیگر سالمندان به حساب میآید.
با این که هر هفته به دیدنش میرویم و ساعاتی را در کنارش سپری میکنیم و به امورش سر و سامان میدهیم اما میبینم که؛ تنهایی برای او که کار مفیدی برای انجام دادن ندارد، زجرآور است. تنهایی او را به سوی افسردگی سوق داده، خوابش را مختل کرده، ترسهایش را نمایان کرده و او را به شدت دچار نشخوار فکری کرده است. در اکثر مواقع بیحوصله، مضطرب و نگران است. خلاصه این که تنهایی از او آدمی پرخاشگر، متوقع، عجول و اندکی بد خلق ساخته است.
روزی که خانهی مادرم میزبان حضور پرشور دختران، پسران، عروسها ونوهها میباشد، رویش گشاده صدایش پر از شادی و لبان و چشمانش میخندند. اما روزی را که در تنهایی مطلق گذرانده گویی صدایش از عمق چاه به گوش میرسد.
تنهایی برای سالمندان تبدیل به یک همنشین همیشگی میشود اما هیچگاه به آن عادت نمیکنند. تنهایی، سلامت جسم و روح آنان را به خطر میاندازد.
برای افراد سالمند، دوستان خوب و همسال که بتوانند ساعتی را با هم بگذرانند، قدمی بزنند و گفت و شنودی داشته باشند، موهبت بزرگی به حساب میآید و میتوانند حال خوبی را برای یکدیگر رقم بزنند.
احساس تنهایی دردناک است. بعضی از آدمها برای ثانیهای هم نمیتوانند با خود خلوت کنند و بلافاصله برای خود دست آویزی مهیا میکنند. لارس اسوندسن میگوید: گویی احساس تنهایی چیزی را دربارهی خودمان بر خودمان و جایگاهمان در این جهان آشکار میکند. احساس تنهایی به ما میگوید: چقدر ما در طرح کلیتر جهان، ناچیز هستیم.
به نظر من کسانی که میتوانند با خود خلوت کنند در شرایط سخت هم بهتر دوام میآورند. فکر میکنم این شرایط سخت را در دوران کرونا تجربه کردیم.
و در نهایت ما زمانی که حین مراوده با دیگران، وقتی را برای تنهایی و با خود بودن برمیگزینیم، آنهنگام تنهاییهایمان بسیار باکیفیت و ارزشمند میشود و گاهی اوقات از دلِِ این تنهایی، خلاقیتهای بسیاری زاییده میشوند.
چقدر عالی بیان کردید مریم جان. تعریف تنهایی و تفکیک آن از تنهاییِ بناچار تا انتخابی، و نیز بیان سخن بزرگان و آوردن مثال ملموس، حقیقتا مرا در فضای همه شان برد و توانستم در تصویر سازی این تنهایی ها را بیشتر درک کنم. سپاسِ قلمِ زیباتون
به سایتم خوش اومدی و ممنونم که مطالعه کردی و نظرت رو به این زیبایی بیانکردی. ممنونم عزیزم♥️
اول اینکه این مطلب هم مثل مطالب قبلی برایم دلنشین بود. زیرا از بطن واقعیت رها شده بود و ملموس و روان.
دوم تعریف من از تنهایی: تنهایی چنان برای من لذتبخش است که گویی میان جنگلی پرآشوب یکباره نطقهای امن مییابم. مکانی که دیوارهایش سراسر آینه است و میتوانم خودم را از هر طرفی که دلم میخواعد و با هر کیفیتی که دوست دارم ببینم. تنها منِ گمشده را به من باز میدهد و برایم لحظهها را هدفدار پیش می.برد. در تنهایی آدمی آرام، متین، صبور و مهربان خواهم شد.
منِ تنها برایم بسیار دوستداشتنیتر از منِ شلوغ است. البته شیطنتهای بسیاری دارم ولی همهشان در غالب تنهایی بیرون خواهند زد.
بسیار زیبا نوشتی. بهت نمیاد تنهایی رو دوست داشته باشی ولی تعریفت از تنهایی برام زیبا بود. ♥️