محتوا

یادگیری یک چیز یعنی درگیری با آن در حین عمل/ گروتفسکی

ما از بدو تولد یادگیری را آغاز می‌کنیم تا بتوانیم نیازهای خود را رفع کنیم. در این سنین معمولا یادگیری به صورت غریزی و یا با بازی‌هایی انجام می‌گیرد که برایمان لذت‌بخش است.

وقتی وارد مدرسه می‌شویم، آموختن‌ها شکل دیگری به خود می‌گیرد. چیزهایی به ما می‌آموزند که نه کاربردی در زندگی روزمره دارند و نه کششی. بنابراین به اجبار می‌آموزیم تا مدرکی بگیریم و فارغ التحصیل شویم.

وقتی وارد جامعه‌ می‌شویم و کسب‌و‌کاری برای خود پیش می‌گیریم و زندگی متأهلی را آغاز می‌کنیم به مرور مشکلاتمان خود را نشان می‌دهند. متوجه می‌شویم که بسیاری از مهارت‌های زندگی را بلد نیستیم. خود را کشف نکرده‌ایم. پس دوباره ناگزیر از آموختن می‌شویم اما این بار اختیاری؛ یادگیری برای بهتر کردن کیفیت زندگی، کسب و کار و متمایز شدن.

وارد دوره‌ها و کلاس‌های مختلف می‌شویم، در این شرایط ژست آدم‌های آگاه را به خود می‌گیریم. اما بعد از مدتی می‌بینیم دچار توهم‌ آگاهی و دانایی شده‌ایم چون هیچ تغییری در رفتار و نگرشمان ایجاد نشده است. آن‌چه را که یاد گرفته‌ایم به کار نبسته‌ایم. فقط به خاطر جبران کمبودها و ضعفها کوشیده‌ایم که بیشتر و بیشتر یاد بگیریم.

یادگیری چیست؟ یادگیری سفری است از دانستن تا بکار بستن.

به نظر من یادگیرنده‌های واقعی به سه دسته تقسیم می‌شوند.

۱

بعضی از افراد خودآموز هستند. از کتاب‌ها و روابط روزمره می‌اموزند. آن‌ها با دقت می‌بینند و می‌شنوند. در حرکت هستند و تلاش می‌کنند تا یاد بگیرند. آن‌ها بعد از مدتی بر خود مسلط می‌شوند و می‌دانند از زندگی چه می‌خواهند. به راستی که کتاب‌ها بهترین منبع یادگیری و پرورش افکار هستند.

۲

تعدادی از افراد طبق نیازمندی‌های‌شان در کلاس‌های آموزشی شرکت می‌کنند و آن‌ چه را که می‌آموزند به کار می‌بندند و سرانجام راه خود را می‌یابند.

۳

افرادی هم نیاز به کوچ خصوصی دارند تا در پیدا کردن مسیر همراهشان باشد، در وقت ناامیدی، امید را تزریق کند و گوش شنوایی برای حرفهایشان باشد تا زمانی که وارد مسیر درست شوند.

مسیر یادگیری، مسیری نیست که بتوان آن را با عجله طی کرد و رسید. رسیدنی در کار نیست. مسیر یادگیری یعنی حرکت کردن و متوقف نشدن. حرکت با خود برکت می‌آورد اما عجولی‌گری ما را از اهدافمان دور می‌کند. یادگیری یعنی تلاش برای این که هر روز چیز جدیدی بیاموزیم، هر روز به اگاهیمان بیفزاییم تا کیفیت زندگی خود را بهتر کنیم.

شاهین کلانتری می‌گوید: برای من وبلاگ‌نویسی یعنی تعهد دائمی به یادگیری. آیا ما مسیری را برای تعهد به یادگیری انتخاب کرده‌ایم؟

در سال‌های پیشین کسی باور نداشت که می‌تواند هر مهارتی را بیاموزد. اکثریت گمان می‌کردند یادگیری بعضی مهارت‌ها، برای افراد خاصی است بنابراین هیچگاه به سراغ آن‌ها نمی‌رفتند. اما امروزه نوروساینس یا علوم اعصاب می‌گوید: وقتی شما می‌خواهید مهارتی را بیاموزید و بر آن سماجت می‌ورزید، مغز شما پی می‌برد که از سر تفنن به این مهارت روی نیاورده‌اید، بنابراین نورون‌های عصبی را وامی‌دارد تا با هم ارتباط برقرار کنند و راه عصبی جدیدی بسازند و این طور می‌شود که شما مهارت تازه‌ای را می آموزید. پس چاره‌ی مهارت‌اندوزی در تکرار و تکرار و تکرار است‌.

چه کنیم تا بتوانیم یادگیری درست و عمیقی داشته باشیم؟ 

۱

سرعت یادگیری را کُند کنیم. اگر مشغول مطالعه هستیم برسر یک جمله یا یک پاراگراف از کتاب، یا یک پادکست آموزشی که حرفی برای گفتن دارد بایستیم و تأمل کنیم تا بتوانیم معنای عمیق آن را درک کنیم. برای یادگیری، شتابزده عمل نکنیم چون ما قادر به یادگیری و دانستن همه چیز نیستیم. امبرتو اکو می‌گوید: هر چقدر هم سخت‌کوش باشی نمی‌توانی تمام دانسته‌های گذشتگان را یاد بگیری .

۲

آن‌چه را که یاد می‌گیریم به دیگران نیز یاد بدهیم. این کار دو فایده دارد.

الف– از انباشتگی رها می‌شویم و فضای خالی برای یادگیری مطالب جدید را ایجاد می‌کنیم.

ب– سعی می‌کنیم با دقت و تأمل بیشتری یاد بگیریم تا بهتر آموزش دهیم.

۳

به سراغ یادگیری مهارت یا حرفه‌ای برویم که برایمان کاربرد دارد. زیرا آموختنِ مهارتی که معلوم نیست چه زمانی قرار است به کارمان بیاید چندان اثر بخش نیست. فقط تلف کردن انرژی و زمان ماست.

۴

یادگیری را از منابع معتبر شروع کنیم تا درست و اصولی بیاموزیم.

۵

روی یک کار تمرکز کنیم تا نتیجه‌ی بهتری بگیریم.

۶

با سوالی که ذهنمان را به خود مشغول داشته به سراغ یادگیری برویم تا یادگیری بهتر و اثربخش‌تری داشته باشیم.

۷

برای یادگیری، زمان‌بندی داشته باشیم و شروع و پایانی در نظر بگیریم.

۸

هنگام یادگیری یادداشت‌برداری کنیم و تمرینات مربوطه را حل کنیم. با این روش هم سرعت یادگیری را کُند کرده‌ایم هم عمیق‌تر یاد گرفته‌ایم.

۹

وقتی چیزی را یاد می‌گیریم باید بتوانیم آن را با حرفه و زندگی خود تطبیق دهیم. مثلا ارنست همینگوی شیوه‌ی توصیف طبیعت را از سزان آموخته بود. نه این که مناظری را برای داستان‌های خود برگزیند که سزان در تابلوهایش کشیده است بلکه همینگوی می‌کوشید تا طرز نگاه سزان را تقلید کند. کارلوس بیکر، نویسنده‌ی زندگینامه‌ی همینگوی می‌گوید: همینگوی گاهی بعدازظهرها در جاده‌های شنی پارک لوکزامبورگ راه می‌رفت و سری هم به موزه می‌زد و تابلوهای سزان و مونه را تماشا می‌کرد و با خود می‌اندیشید که همان کاری را که خودش تمام صبح کوشیده بود با کلمات بکند این‌ها با رنگ‌ها کرده‌اند.

یادگیری از چه چیزی سرچشمه می‌گیرد؟ پاسخ: از احساس نیاز.

ما در هر سنی و در هر شرایطی با دلایل خاص نیاز داریم تا مهارت‌هایی را بیاموزیم.

به عنوان مثال؛ مصریان باستان برای تامین معیشت زندگی خود نیاز داشتند که در کنار رود نیل زندگی کنند. اما زندگی کردن در کنار رود نیل مشکلاتی نیز به همراه داشت. گاهی رود طغیان می‌کرد و سیلاب، مزارع را نابود می‌کرد و از لحاظ اقتصادی ضربه‌ی بزرگی به آنان وارد می‌کرد و بسیاری از مردم نیز در سیل کشته می‌شدند. بنابرای نیاز به ماندن در کنار رود نیل آن‌ها را وادار کرد تا به فکر چاره بیفتند. آن‌ها حوضچه‌هایی را حفر کردند که آب سیلاب‌ها در آن‌ها ذخیره می‌شد و چینه‌ها و خاکریزهایی ساختند که دیواره‌ی حوضچه‌ها را تقویت کند و بدین ترتیب نیاز خود را مرتفع کردند.

خلاصه‌ی کلام این که؛ ما هر لحظه در حال آموختن هستیم، از زمانی که به دنیا می‌آییم تا زمانی که از دنیا می‌می‌رویم. گاهی به اختیار یاد می‌گیریم گاهی روزگار ما را وادار می‌کند تا دروس مربوطه را بیاموزیم.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

8 دیدگاه

  1. ممنون مریم جان. اینبار هم مثل همیشه مطلب بسیار جالب و مفیدی قلمی کردی.امیدوارم در کارت موفق باشی.

  2. بسیار خوب به مقوله‌ی یادگیری و ناکارآمدی آموزش پرداخته بودید عزبزم.
    مسکوب هم در کتاب روزها در راه آورده که به موزه‌ می‌رفته و آثار سزان را تماشا و در پارک لوکزامبورک قدم می‌زده است.

  3. مریم خیلی خوب به این موضوع پرداختی. تصویری که با خواندن مطلبت در ذهنم پدیدار شد این بود که مگر ذهن ما انباری است که هرچیز از کتاب گرفته تا هنری یا رشته ای و آموزشی که در آن بریزیم و بی استفاده آن گوشه مانده و جز وقت و انرژی و هدر رفت منابع عایدی دیگری نداشته؟

    در برهه هایی از زندگی ممکنه سردرگم باشیم و ندانیم کدام مسیر همسو با زیست ماست اما جایی که بفهمیم کدام جهت برویم یا کجا دوربرگردان بزنیم برگردیم تجربه ای است که پس از آن هر مسیری را بی پرسش و بررسی وارد نشویم.

    عالی بود مریم جان کیف کردم. دست مریزاد

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن