خواننده چه کسی است؟
خواننده کسی است که بیشتر اطلاعات و دانش خود را از راه خواندن کسب میکند.
خواندن مهارتی است که باید آن را آموخت و تمرین کرد.
پاسکال سیصد سال پیش گفت: وقتی خیلی سریع یا کُند میخوانیم، چیزی نمیفهمیم.
هر روز که میگذرد، رسانههای اجتماعی بیشتر ما را از خواندن دور میکنند، زیرا به قدری اطلاعات در ذهن ما انباشته میکنند که نیازی به خواندن احساس نمیکنیم.
ولی آیا رسانهها دانش ما را هم افزایش میدهند؟
رسانهها تا حدی که به فهم و درک ما در مطالب کمک کنند، عالی است.
ولی معمولا رسانهها یک بستهی آماده شده را در ذهن ما جای میدهند و ما را از تفکر بینیاز میکنند؛
اطلاعات ما افزایش مییابد و در مغزمان انباشته میشود ولی چیزی به درک و فهم ما اضافه نمیکند.
خواندن فعال چیست؟
خواندن همیشه با فعالیت همراه است.
حداقل فعالیت این است که چشمها را به روی صفحهی کاغذ حرکت میدهیم و مغز هم همراهی میکند.
عدهای میگویند: صحبت کردن و نوشتن کاری فعالانه است ولی خواندن و شنیدن منفعلانه است.
به عنوان مثال: وقتی سخنرانی در حال صحبت کردن است، شنونده پیامهای او را دریافت میکند، پس شنونده فعال است منتهی دریافتِ او بستگی به درک و برداشتش از سخنرانی دارد.
آنچه که منفعل است، سخنی است که بین سخنران و شنونده در حرکت است و میزان فعال بودنش فقط بستگی به درک شنوندگان دارد.
اهداف خواندن:
گاهی کتابی میخوانیم که از ابتدا تا انتها کاملا روشن است و عقاید و نظرات نویسنده با ما یکی است.
شاید این کتاب اطلاعات ما را افزایش دهد ولی دانش ما تغییری نکرده است.
گاهی کتابی میخوانیم و خیلی از مطالب آن را متوجه نمیشویم، این کتاب میتواند در افزایش دانش ما سهم بسزایی داشته باشد.
در این مواقع ممکن است دو کار انجام دهیم.
۱- از شخصی، کتاب دیگری یا سرچ در گوگل، برای فهم مطالب استفاده میکنیم.
۲-کلا کتاب را کنار میگذاریم و از خواندن آن صرفنظر میکنیم.
که هر دو روش اشتباه است.
خواندن؛ بدون کمک بیرونی و با تکیه بر نیروی فکر و تمرکز بر مطالب کتاب انجام میشود و به مرور از درک کمتر به درک بیشتر میرسد.
کتابی که درک و فهم تو را توسعه میدهد به چنین خواندنی نیاز دارد و این هنر خواندن است.
ما بدون کمک دیگران هم میتوانیم به علم و دانش خود بیفزاییم.
اگر قرار بود که فقط آنچه را معلمین یاد میدهند بیاموزیم، آغازی برای کسب دانش وجود نداشت.
خواندن برای فهمیدن، به دو شرط اساسی نیاز دارد.
۱- نویسنده باید از نظر فهم بر خواننده برتری داشته باشد.
۲- خواننده باید سعی کند تا جایی که مقدور است با نویسنده برابری کند تا برقراری ارتباط سادهتر شود.
مونتنی در این کتاب از دو نوع جهل صحبت میکند:
جهل عامیانه و جهل عالمانه
جهل عامیانه مربوط به کسانی است که بیسوادند و کتاب نمیخوانند.
جهل عالمانه مربوط به کسانی است که کتابهای فراوانی را بد خواندهاند.
و مطلب آخر:
آیا خواندن بر شنیدن ارجحیت دارد یا بالعکس؟
در پاسخ باید بگوییم: خواندن اهمیت بیشتری دارد.
زیرا گوش دادن، یاد گرفتن از معلمی است که حضور دارد ولی خواندن یادگیری از معلمی است که حضور ندارد.
اگر به یادگیری و فهم مطالب علاقه داریم، باید بدانیم چگونه کتاب بخوانیم.
این مطلب شما عمیقا من و به فکر فرو برد. تا حالا از این زاویه نگاه نکرده بودم. چقدر راه و اشتباهی رفتیم😅
ممنونم که خواندید. درست میگین خیلی راه رو اشتباه رفتیم ولی هنوز هم دیر نیست
مطلب مفیدی بود ممنون که به اشتراک گذاشتید.
ممنونم که خواندید خانم نبی زادهی عزیز