معرفی کتاب

دن کیشوت/اثری از میگل دِ سروانتس

مروری بر جلد اول رمان دن کیشوت

دن‌کیشوت شاهکار میگل‌‌ دِ سروانتس نویسنده‌ی اسپانیایی است. این اثر در دو‌ جلد منتشر شده است و این مطلب، مروری است بر جلد اول.

نگاهی کوتاه به زندگی نویسنده:

میگل دِ سروانتس در سال ۱۵۴۷ در اسپانیا متولد شد و در سال ۱۶۱۶ درگذشت. او سالیان متمادی را با فقر و فلاکت زندگی کرد. بارها در جنگ شرکت کرد و جراحاتی برداشت. چندین سال را در زندان و اسارت به سر برد و زندگی پر فراز و فرودی را پشت‌سر گذاشت.

سروانتس هیچ‌گاه به مکتب نرفته بود و از فنون نویسندگی هیچ چیز نمی‌دانست. آن‌چه که باعث شد او اثری خارق‌العاده خلق کند، حضور پررنگش در اجتماع بود.

سروانتس، دن کیشوت را در سال ۱۶۰۵ نوشت که بلافاصله مورد اقبال واقع گردید و جلد دوم را ده سال بعد نوشت که به چندین زبان دنیا ترجمه شده است.

 نَمایی از داستان دن کیشوت

نجیب‌زاده‌ای فقیر در یکی از قصبات ایالت مانش در اسپانیا از سر‍ِ بیکاری وقت خود را صرف خواندن کتاب‌های پهلوانی می‌کند. بعد از مدتی این کتاب‌ها چنان برایش مهیج و سکرآور می‌شود و اندوه او را می‌زداید که مشغله‌های خود را فراموش می‌کند و تمام شبانه‌روز را به مطالعه‌ی کتاب‌های پهلوانی می‌پردازد. در نهایت آنقدر کم می‌خوابد و زیاد می‌خواند که مغزش می‌خشکد و عقلش از دست می‌رود.

بعد از خواندن ۳۰۰ کتاب پهلوانی یعنی زمانی که تک‌تک جملات کتاب در ذهن و روح و جسمش حک شده بود از جا برمی‌خیزد، از تمام تعلقاتش دل می‌کَند، لباس پهلوانی می‌پوشد، پیشه‌ی پهلوان سرگردان و لقب دن‌کیشوت را برای خود برمی‌گزیند، نام اسبش را روسی‌نانت می‌گذارد، مِهتری به نام سانچو پانزا را برای خود انتخاب می‌کند و راهی دشت و بیابان می‌شود تا به ماجراجویی بپردازد. در ضمن برای خود معشوقی نیز برمی‌گزیند چون از نظر دن‌کیشوت، داشتنِ معشوق برای پهلوان به همان اندازه طبیعی است که داشتنِ ستاره برای آسمان.

او به اندازه‌ای در رویاها و تخیلات پهلوانی فرو رفته است که همه چیز را از مَنظر خود تفسیر می‌کند. تفسیرهایی که بیشتر اوقات اشتباه محض است و او را به بیراهه می‌کشاند. او در هر حادثه‌ای به دنبال سحر و جادو، مبارزه‌طلبی و رویاهای پهلوانی است و از واقعیت پرت شده است.

دن کیشوت وقتی از موضوعات مختلف سخن می‌گوید مردی خردمند به نظر می‌رسد اما زمانی که صحبت از پهلوانی می‌شود، شعور خود را از دست می‌دهد و این دوگانگی همگان را در بهت و حیرت فرو می‌برد.

سانچو‌پانزا یک روستایی فقیر است. او هیچ هدفی ندارد فقط به خاطر وعده‌های دن‌کیشوت از جمله -حقوق و مزایا و فرمانروایی جزیره- می‌پذیرد که با او همراه شود. سانچو در بعضی موارد با اربابش مخالفت می‌کند اما به تدریج شبیه او می‌شود. هر چند از دن‌کیشوت عاقل‌تر است و واقعیت‌ها را می‌بیند اما دن کیشوت را هم به شدت باور دارد.

دن کیشوت و مِهترش از هر جایی که عبور می‌کنند یا خودشان حادثه‌ و داستانی را رقم می‌زنند یا با کسی مواجه می‌شوند که حکایت خود را روایت می‌کند. این رمان سرشار از حکایات و روایات است و اکثر این حکایاتْ عاشقانه‌ هستند.

من و دن کیشوت

در حین خواندن بخش‌هایی از کتاب ناخودآگاه با صدای بلند می‌خندیدم و ناخواسته حواس اطرافیان را به خود جلب می‌کردم. اینک می‌خواهم کتاب را از زوایای مختلف بررسی کنم.

۱-کتاب و کتابخوانی

در این رمان، سروانتس با خرده‌گیری از کتاب‌های پهلوانی می‌خواهد به ما بگوید در خواندن‌ کتاب‌های تخیلی و وهم‌آور افراط نکنید. کتاب‌هایی بخوانید که در عین لذت‌بخش بودن و سرگرم‌کنندگی، آموزنده نیز باشند. کتاب‌هایی بخوانید که شایسته‌ی شأن و شخصیت شما باشد.

مادام بواری هم به علت خواندن کتاب‌های نه چندان خوب و همذات‌پنداری با آن‌ها سرانجام خوبی را برای خویش رقم نزد.

دن کیشوت ۳۰۰ جلد کتاب پهلوانی خوانده است بطوریکه با جسم و جانش عجین شده و به زندگی روزمره‌اش ورود کرده است. به خاطرم آمد که پت‌ویلیامز در کتاب بخوان برای زندگی نوشته است: اگر شما در هر زمینه‌ای ۵ کتاب به راستی خوب بخوانید در این زمینه به کارشناسی جهانی تبدیل خواهید شد.

۲-در باب نویسندگی

وقتی حکایات و روایات شیرین این رمان را می‌خواندم با توجه به زندگی سراسر افت‌و‌خیز سروانتس، دیدم که چقدر خوب چاه درونی خود را پر کرده است، آن‌چه که جولیا کامرون در کتاب راه هنرمند از آن صحبت می‌کند. سروانتس در طی این سال‌ها آن‌چه را که آموخته، دیده و شنیده، در چاه درونی خود اندوخته است تا این که سرریز شده و این شاهکار زیبا خلق می‌شود.

جولیا کامرون در کتاب حق نوشتن اشاره می‌کند که نویسنده باید در اجتماع باشد. نویسنده‌ای که در انزوا می‌نویسد نوشته‌هایش کسالت‌بار و یکنواخت می‌شود. تنوع و زیبایی حکایت‌های فراوان نقل شده در این رمان، گویای همین نکته‌ی مهم است.

ارنست همینگوی نیز در پانزده سالگی می‌خواست نویسنده شود. به همین خاطر برای رفتن به جنگ داوطلب شد. او می‌دانست باید چیزی در چنته داشته باشد و تجربه‌اندوزی کند تا بتواند بنویسد.

۳-تبدیل احساسات به اثر

با خودم فکر می‌کردم دلیل خلق شخصیتی به ظاهر مجنون و مضحک اما در باطن خردمند چیست؟

با تأمل در زندگی او و شناخت بیشتر، فهمیدم که دن کیشوت می‌تواند خودِ سروانتس باشد. زخم‌ها و رنج‌هایی را که سروانتس در زندگی متحمل شده هیچگاه او را متوقف و ناامید نکرده است. او از رنج‌ها، آشفتگی‌ها و تنگدستی‌هایش اثری آفریده که لبخند را بر لبان مردم جهان نشانده است. در مقدمه‌ی کتاب آمده است که سروانتس مانند بتهوون زیر بار سنگین‌ترین رنج‌ها نوای شادمانی را سروده و از اندوه، شادی آفریده است.

۴-منش پهلوانی

دن‌کیشوت اهداف والایی دارد. او می‌خواهد منش پهلوانی را به ما بیاموزد. او می‌خواهد از عصمت زنان بیوه و دختران حمایت کند. دست یتیمان را بگیرد و فریادرس بیچارگان باشد. می‌خواهد ظلم را ریشه‌کن کند و صلح و آرامش را برقرار. اما چون می‌خواهد از راه‌های منسوخ شده این کار را انجام دهد اوضاع را نابسامان‌تر می‌کند. او می‌گوید: باید به تمام بیچارگان‌ کمک کرد فارغ از اعمال بدشان. به عقیده‌ی او یک پهلوان فقط در مواقع ضروری و برای حفظ جان خود دست روی ناپهلوان -مردم عامی- بلند می‌کند. دن کیشوت نشان می‌دهد که یک انسان آزاده و جوانمرد به مسائل پیش‌پا‌افتاده و بی‌اهمیت وقعی نمی‌نهد.

در نهایت پهلوانی یعنی مرام و معرفت، یعنی تعهد و وفاداری یعنی کسب فضایل اخلاقی.

یک تلنگر : دن کیشوت باور کرده است که پهلوان است و دیگران هم پذیرفته‌اند. به این فکر کردم که اکثر ما آن‌چه را که هستیم باور نداریم چه رسد به آن‌چه که نیستیم.

نکاتی که در این رمان نهفته است فارغ از جنبه‌ی طنز و احوال رقت‌انگیز دن کیشوت، می‌تواند همچون چراغی راهمان را روشنایی بخشد.

این رمان توسط نشر ثالث و با ترجمه‌ی زیبای محمد قاضی به چاپ رسیده است. لطفا این کتاب را با ترجمه‌ی محمد قاضی بخوانید.

تا جلد دوم بدرود.

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

6 دیدگاه

  1. دوست فرهیخته‌ام زیبا نگاشتی.

    پهلوان (دن کیشوت) نمونه‌ی همان عیاران در روزگار ما هستند عیارانی همچون پوریای ولی که نامشان بر تارک تاریخ ایران زمین می‌درخشد.

  2. مریم من کتاب دن کیشوت و مادام بواری را اصلا تا بحال نه دیدم و نه سراغش رفتم ولی با خوندن متن تو دقیقا هر دو فضا را تونستم ترسیم کنم و این هنر تو را در توصیف های درست نشون میده. و برام خیلی جالب بود.

    1. یعنی واقعا تونستم تو رو ببرم تو فضای داستان؟ چقدر خوشحال شدم. ممنون که میای و به این زیبایی بازخورد میدی. سپاسگزارم،،😘

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
بستن