چگونه در جایگاه نویسنده یا خواننده کتاب بخوانیم؟
هر کسی به شیوهای کتاب میخواند.
بعضی از افراد برای لذت بردن و تفریح،
بعضی دیگر در کتاب به دنبال چیزهای دیگری هستند.
مهم ایناست که در چه جایگاهی میخواهیم کتابی را مطالعه کنیم،
در جایگاه خواننده یا در جایگاه نویسنده.
برای کسانی که مینویسند و تولید محتوا میکنند،
لازم است که کتاب را در جایگاه نویسنده بخوانند.
اولین بار این ایده توسط فرانسیس پروز در کتابِ،
(خواندن مانند یک نویسنده) طراحی شد.
فرانسیس پروز به نکتهی مهمی اشاره میکند، او میگوید:
ما همیشه هنگام مطالعهی کار نویسندگان بزرگ،
نوشتهی آنها را به عنوان یک تحلیل یا توصیه یا گزارش میخوانیم،
بنابراین معمولا چنان درگیر محتوا میشویم که،
فراموش میکنیم نوشتن برای نویسندگان یک ابزار است،
به همین علت میتوانیم به شیوهی استفادهی نویسندگان از ابزارِ نوشتن نیز توجه کنیم.
ابتدا روش خواندن در جایگاه خواننده را بررسی میکنیم.
الف- خواننده هنگام خواندن کتاب، در جستجوی پیام نویسنده است.
معمولا آدمها دوست دارند از کاری که انجام میدهند بهرهای ببرند.
شاید بعضی افراد فقط برای تفریح کتاب بخوانند،
ولی اکثر آدمها دوست دارند به دنبال پیامی برای خود باشند.
ب- گاهی خواننده سوالهایی در ذهن دارد،
و با خواندن کتاب میخواهد پاسخی برای آنها بیابد.
پ- در جایگاه خواننده، مدام چشممان گاه به پاراگرافهای بعدی میافتد،
و میخواهیم از مضمون خطهای بعدی خیلی سریعتر، آگاه شویم.
ت- گاهی کتاب به دلمان ننشسته است،
و در تردید و دودلی به سر میبریم،
که کتاب را تمام کنیم یا نیمهکاره رها کرده و به سراغ کتاب بعدی برویم.
ث- گاهی مطالبی که در کتاب میخوانیم را با آنچه قبلا در این مورد خواندهایم با هم ترکیب میکنیم،
و میخواهیم خودمان هم به نتیجهای برسیم.
ج- با خواندن بعضی از کتابها، خاطرات و تجربیاتی را به یاد میآوریم،
و همین باعث میشود که درک و تفسیر ما از کتاب با دیگری متفاوت باشد.
چ- گاهی کتابها ما را از نظر احساسی درگیر میکنند،
با شخصیت کتابها همراه میشویم و اشک میریزیم.
یک خواننده معمولا با خواندن کتابها درگیر این موارد و شاید موارد دیگری بشود، البته بستگی به نوع کتاب دارد که داستانی باشد یا غیر داستانی.
روش خواندن در جایگاه نویسنده.
الف- چرا این متن را نوشته است؟
گاهی برایمان سوال پیش میآید که نویسنده از نوشتن این متن چه پیامی داشته؟
آیا توانسته همهی حرفهایش را بازگو کند؟
آیا حرف نگفتهای باقی مانده؟
آیا بعضی حرفها را نخواسته به طور مستقیم بیان کند؟
ب- ساختار متن چگونه است؟
نویسنده چگونه مطالب را کنار هم قرار داده است؟
چه کارهایی انجام داده تا بتواند خواننده را تا انتهای کتاب با خود همراه کند؟
کتاب را چگونه آغاز کرده و چگونه به پایان رسانده است؟
آیا آغاز و پایان خوبی داشته؟
پ- لحن متن چگونه است؟
آیا آن را خیلی خشک و رسمی نوشته یا احساسی و رمانتیک؟
گاهی میتوان حالت نویسنده را هم در هنگام نوشتن تصور کرد.
آیا در کنار پنجره و با در دست داشتن یک فنجان قهوه در حال نوشتن است،
یا روی زمین آرام و ساکت نشسته و مینویسد؟
گاهی احساس میکنی که نوشتهای با درد و رنج به روی کاغذ امده است،
و گاهی بدون دخالت نویسنده، کلمات بر روی کاغذ روان شده است؟
ت- دایرهی واژگانش چگونه بوده؟
آیا از کلمات معمولی استفاده کرده یا از کلمات شیک و قشنگتر؟
آیا شما میتوانید کلماتی را حذف کنید و کلمات دیگری را جایگزین کنید؟
تشبیه و استعاره استفاده کرده است؟
ث- جملهها تا چه حد روان هستند؟
اگر شما متن را برای بار اول میخوانید،
مدام مکث نمیکنید؟
به مشکل نمیخورید؟
نیازی نیست دوباره برگردید و از اول بخوانید؟
ج- نویسنده تا چقدر چارچوب و قوانین نوشتن را رعایت کرده است؟
منظور قرار دادن فعل و فاعل، استفاده از ویرگول، استفاده از علامت تعجب و تاکید.
و اگر چارچوب را رعایت نکرده باشد و در جایی فعل در انتها نیامده باشد،
آیا به متن ضرری وارد شده است یا نه؟
متمم پیشنهاد میکند که یکبار در نقش خواننده کتاب را بخوانید،
و بیاموزید و لذت خواندن را با تمام وجود تجربه کنید؛
بعد برای بار دوم در جایگاه نویسنده به سراغ کتاب بروید،
و آن را بخوانید، تفکر کرده و آن را تفسیر و تحلیل کنید.
نویسندگی از دیدگاههای متفاوت را مطالعه بفرمایید.
ممنونم مریم جان. مثل همیشه با نگاهی موشکافانه به موضوع پرداختی.برقرار باشی.
ممنونم بیتا جان، لطف داری❤❤❤