بازیگران متن من

اولین تمرین افزایش دایره‌ی لغات/ بازیگران متن من

از کلمات و عبارات  و جملات زیر در نوشته‌های داستانی و غیر داستانی خودتان استفاده کنید، ( یا به عبارتی زور بزنید هر طور شده استفاده کنید!)

۱-جهان‌های نهانی و دورافتاده

۲-هنوز هزاران آرزو در خانه‌ مانده است.

۳-پرنده‌ای صدایش را در گلو می‌غلتاند.

۴-به سرعت و نظرانداز خواندم.

۵-حرف‌هایش آدم را می‌گزید.

۶-سیرک صداها و هیاهوی عربده‌ها

۷-جزم‌های حقیر و چندش آور

۸-تردید کشنده و پنهانی در درون خود

۹-در دام‌های آهن بافت دست و پا می‌زنیم.

۱۰- برای نجات از این دو راهی غمگین

تمرین اول:

دیشب پس ازانجام کارهای آشپزخانه، قلم و دفتری به‌دست گرفتم تا در کنار همسرم که در حال تماشای تلویزیون بود، یادداشت روزانه‌ام را بنویسم.

کلی حرف برای گفتن دارم و کوله‌باری سرشار از تجربیات تلخ و شیرین؛ که شاید بتواند گره‌ای از مشکلات دیگران را باز کند ولی همه‌ی آنها در جهان‌های نهانی و دور‌افتاده‌ی” وجودم باقی مانده و گَرد و غبار روی آن را پوشانده است‌.

نوشتن را تازه آغاز کرده بودم که صدای زیبایی توجه مرا به خود جلب کرد.
تلویزیون، پرنده‌ای به نام کوکابورا را نشان می‌داد که قهقهه‌ای دیوانه وار سر داده بود و “صدایش را توی گلویش می‌غلتاند” و در فضا رها می‌کرد.
بومیان استرالیا در مورد این پرنده، افسانه‌های جالبی بیان می‌کنند.
آنها می‌گویند: این پرنده با قهقهه‌اش، شادی و مسرت را در سرزمین استرالیا بر‌می‌انگیزد.

در همین حین، زنگ تلفن به صدا در آمد؛ یکی از دوستان قدیمی‌ام بود.
نه سلامی و نه علیکی، شروع کرد به گله و شکایت که ؛
نیستی؟

حالی از ما نمی‌پرسی و کلی گله‌گزاریهای ریز و درشت.

باور کنید که “حرفهایش آدم را می‌گزید” مانند نیش عقرب.

هرچه بیشتر در خواندن و نوشتن غرق می‌شوم، از “جزم های حقیر و چندش آوری” که در میان آدمها می بینم، دورتر می‌شوم و دلم می‌خواهد از “سیرک صداها و هیاهوی عربده‌ها”ی روزانه‌ی دنیا فاصله بگیرم.

گاه به این می‌اندیشم که با غرق شدن در روزمرگی، هر روز بیشتر از روز پیش در “دام های آهن بافت دست و پا می زنیم” و بیشتر از اصل آفرینش دور می شویم.

“برای نجات از این دوراهی غمگین:”
یعنی ماندن و دست وپا زدن یا رفتن و پویا بودن ؛
بهترین حربه و برترین سلاح، کتاب است و مطالعه، همین و بس.

پی‌نوشت: چند روز پیش پست یکی از دوستانم را در اینستاگرام دیدم، “به سرعت و نظرانداز” خواندم.
وقتی برای دومین بار با دقت بیشتری مطالعه کردم، متوجه شدم مربوط به تمرینهای مدرسه‌ی نویسندگی است. باید ده جمله را به قول آقای کلانتری (به زور در متنی جا بدهیم)؛ من هم با وجود “تردید کشنده و پنهانی در درونم” تصمیم به انجام این تمرین گرفتم.
آرزو دارم که نوشتن دغدغه‌ی هر روزم باشد.
بعضی از آرزوها کوچک هستند و دست یافتنی و بعضی بزرگ و دست‌نیافتنی؛ و “هنوز هزاران آرزو در خانه‌ی دل مانده است.”

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

2 دیدگاه

    1. ممنونم بیتا جان. خیلی لطف کردید که مطالبم را خواندید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن