بازیگران متن من

رویانویس

کلمات هایلایت شده بازیگران متن من هستند و به کمک آن‌ها متن زیر را نوشته‌ام.

می‌خواستم به دیدن مینا یکی از دوستانم بروم.
مینا با پدرش زندگی می‌کند و به خاطر شغلش مدام در سفر است،
از این کشور به آن کشور، از این شهر به آن شهر.
دیروز طی گفتگوی تلفنی که با هم داشتیم گفت: از این فرصتی که در تهران هست استفاده کرده و دیداری تازه کنیم. من هم با کمال میل استقبال کردم.
شال و کلاه کردم و راه افتادم.
ساعت ۱۱ صبح زنگ خانه‌اش را به صدا درآوردم.
بعد از مدت‌ها دوری با دیدن چهره‌ی زیبایش، گل از گلم شکفت و او را سخت در آغوش گرفتم.
بعد از احوالپرسی به آشپزخانه رفت.
من هم بلند شدم و طبق معمول همیشه به سراغ ویترین عتیقه‌جاتش رفتم.
مینا علاقه‌ی زیادی به اجناس عتیقه دارد.
از اکثر کشورهایی که به آن‌جا سفر کرده، چیزی در ویترینش پیدا می‌شود.
دیس چینی متعلق به بلغارستان
گلدان نقره
ظروف انگلیسی
آنقدر ظروف ریز و درشت دارد که تماشا کردن آن‌ها ساعت‌ها وقت می‌برد.
او با دو لیوان موهیتو برگشت و کنار من ایستاد.
با تفاخر به گنجینه‌اش نگاه می‌کرد.
برای هر کدام قصه و رویایی شورانگیز برای گفتن داشت گویی مینا فارغ از شغلش یک عتیقه شناس و رویانویس است.
در همین لحظات صدای پدرش را شنیدیم که مینا را صدا می‌زد؛
مینا جان، بابا، کجایی؟
مینا بدون لحظه‌ای درنگ به سمت اتاق رفت.
بعد از گذشت دقایقی با پیرمردی خمیده پشت و سپید مو که به سختی راه می‌رفت از اتاق بیرون آمدند.
به سمت دستشویی رفتند، دست و روی پدرش را شست و او را دوباره به اتاق بازگرداند.
سینی صبحانه را آماده کرد و با دستان خودش لقمه‌های کوچک درست می‌کرد و در دهان پدر می‌گذاشت.
چقدر همدلانه و مهرمندانه با پدرش سخن می‌گفت.
در این بین من هم با پدر احوالپرسی کردم ولی مرا به جا نیاورد.
وقتی که برگشت، چشمهایش پر از اشک بود.
گفت: کاش می‌شد پدرم را مانند این عتیقه‌ها برای همیشه پیش خودم نگاه دارم. پدرم مرد خردمند و خوش‌بیانی است اما دیرگاهیست که به دشواری برمی‌خیزد، به سختی صحبت می‌کند و میلی به غذا خوردن ندارد.
پدرم پناهگاه من است.
زمانی که ایران هستم با وجود تمام مشغله‌هایم، همه‌ی کارهایش را خودم انجام می‌دهم و با جان و دل خدمتگزارش هستم.
در مسیر بازگشت به خانه، چشمان اشکبار مینا مقابل چشمانم بود و با خودم زمزمه می‌کردم،
پدر یعنی تپش در قلب خانه
پدر یعنی تسلط بر زمانه
پدر احساس خوب تکیه برکوه
پدر یعنی تسلا وقت اندوه

 

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

4 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید

بستن
دکمه بازگشت به بالا
بستن